عیب کردن. سرزنش کردن. ملامت کردن. جرح. (منتهی الارب) (ترجمان القرآن). اغتماز. اغماز. لدغ. تلداغ. کرظ. (منتهی الارب). و رجوع به مجموعۀ مترادفات ص 236 شود: سلطان محمود گفت: مذهب راست ازآن امام ابوحنیفه... تبانیان دارند و شاگردان ایشان چنانکه در ایشان هیچ طعن نتوان کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 205). گر ترا طعنی کنند زیشان مگیر از بهرآنک مردم بیمار باشد یافه گوی و هرزه لا. سنائی. طعنم مکن که چیست به خاکستر الفتت این مستمند سوخته بیمار آتش است. درویش واله هروی (از آنندراج)
عیب کردن. سرزنش کردن. ملامت کردن. جرح. (منتهی الارب) (ترجمان القرآن). اغتماز. اغماز. لدغ. تلداغ. کرظ. (منتهی الارب). و رجوع به مجموعۀ مترادفات ص 236 شود: سلطان محمود گفت: مذهب راست ازآن ِ امام ابوحنیفه... تبانیان دارند و شاگردان ایشان چنانکه در ایشان هیچ طعن نتوان کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 205). گر ترا طعنی کنند زیشان مگیر از بهرآنک مردم بیمار باشد یافه گوی و هرزه لا. سنائی. طعنم مکن که چیست به خاکستر الفتت این مستمند سوخته بیمار آتش است. درویش واله هروی (از آنندراج)
درخواست کردن، خواستن، برای مثال طلب کردم ز دانایان یکی پند / مرا گفتند با نادان مپیوند (سعدی - ۱۸۵)، چو سائل از تو به زاری طلب کند چیزی / بده وگرنه ستمگر به زور بستاند (سعدی - ۹۴)، جستجو کردن، جستن
درخواست کردن، خواستن، برای مِثال طلب کردم ز دانایان یکی پند / مرا گفتند با نادان مپیوند (سعدی - ۱۸۵)، چو سائل از تو به زاری طلب کند چیزی / بده وگرنه ستمگر به زور بستاند (سعدی - ۹۴)، جستجو کردن، جستن
طعنه زدن. عیبجوئی و بدگوئی کردن: آن گل که برنگ طعنه در می کرده ست با عارض تو برابری کی کرده ست. خاقانی. نه ابلیس در حق ما طعنه کرد کز اینان نیاید بجز کار بد. سعدی. چنین که تازه غزل سر زند ز طبع نصیر شگفت نیست اگر طعنه بر هزار کند. ابونصر نصیرای بدخشانی (از آنندراج)
طعنه زدن. عیبجوئی و بدگوئی کردن: آن گل که برنگ طعنه در می کرده ست با عارض تو برابری کی کرده ست. خاقانی. نه ابلیس در حق ما طعنه کرد کز اینان نیاید بجز کار بد. سعدی. چنین که تازه غزل سر زند ز طبع نصیر شگفت نیست اگر طعنه بر هزار کند. ابونصر نصیرای بدخشانی (از آنندراج)