جدول جو
جدول جو

معنی طعن کردن - جستجوی لغت در جدول جو

طعن کردن
سرزنش کردن، عیب کردن، ملامت کردن
تصویری از طعن کردن
تصویر طعن کردن
فرهنگ فارسی عمید
طعن کردن
عیب کردن سرزنش کردن ملامت کردن
تصویری از طعن کردن
تصویر طعن کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لعن کردن
تصویر لعن کردن
نفرین کردن نفرین کردن: خلایق از اطراف و جوانب طعن و لعن می کردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعنت کردن
تصویر لعنت کردن
نفرین کردن، نفریدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قطع کردن
تصویر قطع کردن
بریدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بعث کردن
تصویر بعث کردن
برانگیختن، زنده کردن (مردگان)، فرستادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دعا کردن
تصویر دعا کردن
درخواست کردن از درگاه خداوند متعال
فرهنگ لغت هوشیار
نیکانیدن چیزی را زیر خاک کردن، بخاک سپردن مرده بگور کردن میت، پنهان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دفن کردن
تصویر دفن کردن
گوراندن، خاکسپاری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از طلب کردن
تصویر طلب کردن
خواستن، یوزیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سعی کردن
تصویر سعی کردن
کوشیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از منع کردن
تصویر منع کردن
بازداشتن، جلوگیری کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زین کردن
تصویر زین کردن
آماده سواری کردن چارپا را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جعل کردن
تصویر جعل کردن
خبر دروغ اختراع کردن، چیزی ساختگی و نا اصل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خون کردن
تصویر خون کردن
کشتن انسان یا حیوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعفن کردن
تصویر تعفن کردن
گندیده شدن و بوی گند کردن
فرهنگ لغت هوشیار
وسیع کردن فراخ ساختن، عریض کردن پهناور ساختن، منبسط کردنگستردن: رو بقبله سفره سفیدی پهنمیکند (هنگام عقد)، مسطح ساختن تسطیح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعی کردن
تصویر سعی کردن
جهد و کوشش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دان کردن
تصویر دان کردن
از پوست درآوردن دانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پهن کردن
تصویر پهن کردن
گستردن فرش بر روی زمین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طلا کردن
تصویر طلا کردن
مالیدن داروی مایع بر عضوی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قطع کردن
تصویر قطع کردن
بریدن، جدا کردن چیزی از چیز دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طلب کردن
تصویر طلب کردن
درخواست کردن، خواستن، برای مثال طلب کردم ز دانایان یکی پند / مرا گفتند با نادان مپیوند (سعدی - ۱۸۵)، چو سائل از تو به زاری طلب کند چیزی / بده وگرنه ستمگر به زور بستاند (سعدی - ۹۴)، جستجو کردن، جستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خون کردن
تصویر خون کردن
کنایه از کشتن انسان، قربانی کردن حیوان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دعا کردن
تصویر دعا کردن
درخواست حاجت کردن از خداوند، نیایش کردن، ثنا گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طمع کردن
تصویر طمع کردن
حرص ورزیدن، زیاده خواهی، توقع داشتن، انتظار داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طرح کردن
تصویر طرح کردن
نقشۀ چیزی یا کاری را کشیدن، مطرح کردن، پیشنهاد کردن، ارائه کردن، فروختن، دور انداختن، رها کردن، تحقیر کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضعف کردن
تصویر ضعف کردن
اومردن (گویش گیلکی) بیهوش شدن بیهوش شدن غش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طبع کردن
تصویر طبع کردن
چاپ کردن چاپ کردن باسمه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرد کردن
تصویر طرد کردن
سپز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
افکندن دور انداختن، چیزی را به زور و تکلف دادن، چیزی را به زور پرداختن، شالده چیزی را ریختن از روی کسی یا چیزی گرده برداشتن، نقاشی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرب کردن
تصویر طرب کردن
شادی کردن شادی کردن خوشحالی نمودن فریبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
خواستن در خواستن خواستار شدن، جستن جستجو کردن، احضار کردن فرا خواندن، مطالبه کردن دینی که به کسی داده اند، عمل بود که درویشان چند روز به عید می کردند و آن عبارت بود از چادری خرد (قلندری) که بر پهلوی در خانه بر می افراشتند و به بوق و منتشا و پوست مزین می کردند و آن بوق را گاه گاه می زدند و این عمل را چند روز ادامه می دادند تا صاحب خانه مالی می داد
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی است تلا کردن زرین کردن مالیدن اندودن، مالیدن دوای رقیق بر اندام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طنز کردن
تصویر طنز کردن
تمسخر کردن، طعنه زدن، عیبجوئی
فرهنگ لغت هوشیار