- طعن کردن
- سرزنش کردن، عیب کردن، ملامت کردن
معنی طعن کردن - جستجوی لغت در جدول جو
- طعن کردن
- عیب کردن سرزنش کردن ملامت کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نفرین کردن نفرین کردن: خلایق از اطراف و جوانب طعن و لعن می کردند
نفرین کردن، نفریدن
بریدن
برانگیختن، زنده کردن (مردگان)، فرستادن
درخواست کردن از درگاه خداوند متعال
نیکانیدن چیزی را زیر خاک کردن، بخاک سپردن مرده بگور کردن میت، پنهان کردن
گوراندن، خاکسپاری
خواستن، یوزیدن
کوشیدن
بازداشتن، جلوگیری کردن
آماده سواری کردن چارپا را
خبر دروغ اختراع کردن، چیزی ساختگی و نا اصل
کشتن انسان یا حیوان
گندیده شدن و بوی گند کردن
وسیع کردن فراخ ساختن، عریض کردن پهناور ساختن، منبسط کردنگستردن: رو بقبله سفره سفیدی پهنمیکند (هنگام عقد)، مسطح ساختن تسطیح
جهد و کوشش کردن
از پوست درآوردن دانه
گستردن فرش بر روی زمین
مالیدن داروی مایع بر عضوی
بریدن، جدا کردن چیزی از چیز دیگر
درخواست کردن، خواستن، برای مثال طلب کردم ز دانایان یکی پند / مرا گفتند با نادان مپیوند (سعدی - ۱۸۵) ، چو سائل از تو به زاری طلب کند چیزی / بده وگرنه ستمگر به زور بستاند (سعدی - ۹۴) ، جستجو کردن، جستن
کنایه از کشتن انسان، قربانی کردن حیوان
درخواست حاجت کردن از خداوند، نیایش کردن، ثنا گفتن
حرص ورزیدن، زیاده خواهی، توقع داشتن، انتظار داشتن
نقشۀ چیزی یا کاری را کشیدن، مطرح کردن، پیشنهاد کردن، ارائه کردن، فروختن، دور انداختن، رها کردن، تحقیر کردن
اومردن (گویش گیلکی) بیهوش شدن بیهوش شدن غش کردن
چاپ کردن چاپ کردن باسمه کردن
سپز کردن
افکندن دور انداختن، چیزی را به زور و تکلف دادن، چیزی را به زور پرداختن، شالده چیزی را ریختن از روی کسی یا چیزی گرده برداشتن، نقاشی کردن
شادی کردن شادی کردن خوشحالی نمودن فریبیدن
خواستن در خواستن خواستار شدن، جستن جستجو کردن، احضار کردن فرا خواندن، مطالبه کردن دینی که به کسی داده اند، عمل بود که درویشان چند روز به عید می کردند و آن عبارت بود از چادری خرد (قلندری) که بر پهلوی در خانه بر می افراشتند و به بوق و منتشا و پوست مزین می کردند و آن بوق را گاه گاه می زدند و این عمل را چند روز ادامه می دادند تا صاحب خانه مالی می داد
پارسی است تلا کردن زرین کردن مالیدن اندودن، مالیدن دوای رقیق بر اندام
تمسخر کردن، طعنه زدن، عیبجوئی